زندگی نامه مریم تقی زاده

روانشناس و مشاور

مریم تقی زاده ، زاده ی 23 مردادماه سال 1350 درتهران خیابان اسکندرجنوبی چشم به جهان گشود و تا 5سالگی درهمین محله زندگی کرد. اما برحسب اتفاقاتی که درخانواده افتاده بود؛ پدرتصمیم گرفت خانواده را به مکانی دور از شهرببرد (شادشهر،اسلامشهر) و از کلاس اول تا چهارم ابتدایی را درمدرسه ابتدایی توحید و ساسان بانمرات معمولی سپری کرد وکلاس پنجم به دلیل جابجایی منزل مدرسه تغییرکرد. وی،وارد(مدرسه ی حائری شیرازی)می شود،واز دوستانش جدا میشوداین اولین بحران زندگیش بوده و به همین دلیل براثرافت تحصیلی شدید کلاس پنجم را رد شد.ایشان انگار یاد گرفته بوده که چطور بحران را به فرصت تبدیل نماید،اما سال بعد بامعدل خوبی ضمنا بافعالیت های بسیار درمدرسه فارغ التحصیل شد.

از فعالیت هایش (آماده سازی دانش آموزان چندصدنفری برای برنامه صبحگاهی ، و فرستادن دانش آموزان به کلاس ها تازمانی که ناظم ومدیر مدرسه از راه برسند معمولا راه منزل معلمین به اسلامشهر دور بودخصوصا مدیر و ناظم ، نام مدیر مدرسه خانم زهرا عابدینی بود وی و معلم ها رضایت کاملی از اخلاق و رفتارو درس خواندن خانم تقی زاده داشتند. سال بعد واردمدرسه ی راهنمایی الزهرا شد ، ابتدای سال بسیار با شوق درس میخواند اما این شوق دوام نداشت و آن سال را با تجدید قبول شد. سال دوم راهنمایی افت شدید تحصیلی و اتفاقاتی از جمله گیر دادن به مقنعه پوفی مدیر مدرسه دائم وی پشت در دفتر نگه می داشت تا اینکه خانم  تقی زاده از مدیر اجازه صحبت می خواهد و به ایشان با احترام می گوید اگر این مقنعه من ایراد دارد مقنعه شما هم که شبیه من است و مدیر در جا کشیده ای محکم بر صورت دانش اموزش می زند (نام مدیر ماه منیر امیری ) آن سال دوباره خانم تقی زاده در مدرسه رد می شود و مدیر او را در مدرسه ثبت نام نمی کند ، در خانه ماندن آزارش میداد ، به همین دلیل در کلاس های جامع المقدمات در مهدیه اسلامشهر ثبت نام کرد و علاوه برآن روزانه 50 آیه ازقران را از استادی به نام خانم شعبانی تعلیم میگرفت.

کم کم فعالیت ها را بیشتر نمود چون زمان جبهه و جنگ بود؛ به دلیل توانمندی که داشت خانم موسوی موسس مهدیه از وی خواست در کنارش در سخنرانی ها حضور داشته باشد. یک روز درمیان صبح ها در کلاس درس بود (یادگیری روخوانی قران و بعد سرکلاس جامع المقدمات) و در روزهای غیردرسی به هم سن وسال های خود قران آموزش میداد، بعد از آن سخنرانی های خانم موسوی درمنازل بود که از وی حالا خواسته بود قبل از ایشان وارد مجلس شود و تمامی افراد را آماده ی شنیدن سخنرانی نماید و در آخر مجلس نیز زیارت عاشورا توسط ایشان خوانده می شد.

در هفته حداقل چند مجلس را آماده سازی و انجام آن را برعهده داشت. خانم موسوی بسیار ازاخلاق و رفتارش درآن سن رضایت داشت و این اتفاقات اولین چالش های زندگیش بوده و معمولا شب ها هم مشغول بافتنی بافتن (کلاه،شال گردن) برای رزمندگان بود وگاهی شب ها از پدرش با التماس اجازه میگرفته و دوباره همراه مادر به مهدیه میرفته تا در کمک رسانی و آماده سازی وسایل به جبهه ها حتی نوشتن نامه برای رزمندگان شرکت کند.

در حین همین فعالیت ها پنجاه روز در خانه ای که مراسم تشت گذاری در محرم داشت به میزان دو ساعت زیارت عاشورا در آن مجلس برگزار می نموده. درسال 1369 بصورت سنتی با خواهر زاده شخص تشت گذار اقا امام حسین ازدواج نمود و در این سالهای زندگی توام با عشق افتخار نگهداری از مادر را داشته (هرآن چه که در زندگی دارد را مدیون دعای مادر می داند) درسال 1379 با فوت مادر عزیزش درواقع؛ دوباره بحرانی بس عظیم در زندگیش پدیدار گشت اما بعد از چند ماه دوباره خانم تقی زاده آن را تبدیل به فرصت نمود . پرونده اش را رفت از مدرسه الزهرا گرفت و با خود عهد نمود روزی برای سخنرانی حتما باز خواهد گشت.

درمدرسه صدیقه کبری واقع در شهریار ثبت نام نمود و مشغول به تحصیل شد اغلب اوقات با وضو وارد مدرسه میشد و درطی تحصیل جز شاگردان ممتاز مدرسه بوده به همین منوال می گذشت تا سال آخر با معدل 18.50 به بالا وارد پیش دانشگاهی شده و به دلیل نوزاد شیرخواری که داشت نسبتا افت تحصیلی پیدا کرد اما همان سال در رشته فقه و اصول در دانشگاه ملی و روانشناسی بالینی دانشگاه آزاد کرج پذیرفته شد و به دلیل علاقه شدید به روانشناسی با شوقی وصف ناپذیر شروع به تحصیل نمود ، از ترم سوم کارشناسی با جناب آقای دکتر عباس تولایی آشنا شد و ایشان بزرگوارانه وی را هم در درمانگاه و بخش بستری بیماران بعنوان همکار معرفی می نمودند وحتی در کلاسهای دانشجویان دکترا که در بخش بیمارستان بقیه الله برگزار میشد استاد وی را همکار معرفی می نمود این ارتباط استاد و شاگردی منجر به رشد ایشان گردید و علاقه به این رشته بیشتر و بیشتر گشت بعداز فارق التحصیلی در کارشناسی با معدل 14.22 بدون فاصله درکارشناسی ارشد رشته روان شناسی شخصیت در دانشگاه آزاد کرج پذیرفته شد و افتخار آشنایی با بسیاری از اساتید بزرگ از جمله خانم دکتر مسچی را داشتند و با راهنمایی ایشان با مربی ذهن آگاهی جناب آقای امیرحسین ایمانی آشنا شدند و تمامی دوره های MBSR را که درایران وی برگزار نموده اند راخانم تقی زاده آموزش دیدند.

وعلاوه بر آن کارگاه های ذهن آگاهی دیگر(MBSR ، mbct ، ACT) و اجرای پروژه پایان نامه خود را با کمک و قوه ی الهی و کمک تقریبا تمامی روان پزشکان بیمارستان بقیه الله خصوصا جناب آقای دکترعباس تولایی و استاد راهنما جناب آقای دکتر علیرضا کاکاوند و استاد مشاور جناب آقای دکتر مهران سرداری پور با داوری جناب اقای دکتر صیرفی با بالاترین حدنمره (19.5) و با معدل بالای متوسط (16.98) فارق التحصیل شده و با فاصله ی دوماه در کلینیک مهرتابان (جناب آقای دکتر هوشنگ مهریار و جناب آقای دکترعلیرضا جزایری) کارورزی را آغاز نمودند و در ادامه هنوز درمحضر جناب آقای دکترعباس تولایی شاگردی می نمودند تا اینکه استاد بزرگوار پیشنهاد کار در دفتر خویش را به ایشان دادند، با شور و شوق فراوان در مطب کار این استاد بزرگوار در ساختمان چشم انداز واقع درخیابان ملاصدرا مشغول به کار شدند. بعد از دوماه کارورزی اجازه کار درکلینیک دکتر جزایری و دکتر مهریار هم به ایشان داده شد و حال در درمانگاه ایران واقع در شهریار هم مراجع می پذیرفتند. تا سال 93 که خداوند وی و همسرش را دعوت به حج نمود.

با پیگیری متوجه شد پزشک کاروان آقای دکتر پژمان آقایی با بودن وی و همسرش در این کاروان موافق نیست،شخصا به حضور ایشان رفته و دلیلش راجویا گشت و به وی اطمینان خاطر داد که نگران نباشند و ایشان و جانبازشان را در کاروان بپذیرند. به محض خارج شدن از اتاق ریاست از مسئول روابط عمومی پرس وجو نمودند که آیا این بیمارستان روان شناس نیاز ندارد؟ آقای عباسی وی را راهنمایی نمودند که با ریاست در این خصوص صحبت نمایند. در سفرحج همسرشان (جانباز شهید حاج محسن حکانی ) از پزشک کاروان که ریاست بیمارستان میلاد شهریار را داشته تقاضا نمودند که در آنجا مشغول به کار شوند و ریاست محترمانه پذیرفتند.

ازجناب آقای دکتر تولایی خداحافظی نموده و در بیمارستان روان پزشکی  میلاد شهریار با سمت روان شناس مشغول به کار شدن (6/8/93) ضمن اینکه در درمانگاه ایران مشغول به کار بودن بعد از یکسال به تقاضای خواهر شهیدی که به مجوز مسئول فنی نیاز داشت در مصاحبه بهزیستی قبول می شود و دفتر کار این خانم با تمامی پرسنل با خوشحالی بکار خود ادامه می دهند با مقرری تعین شده. در بیمارستان هم به سمت های ایشان  رفته رفته اضافه شد و به دلیل اتفاقات دردناکی که رخ داده بود و رخ داد با استعفا دادن بحرانی دوباره میبایست تبدیل به فرصت شود.

در ابتدا اقدام به گرفتن مجوزکار از سازمان نظام روان شناسی که در نوبت بود را پیگیری نمود دراین فاصله یک مقاله باعنوان تاثیر ذهن آگاهی و نگرش افکار ناکارآمد و افسردگی زنان در انتشارات نارون دانش مجله ی مطالعات نوین در روانشناسی مشاوره و علوم تربیتی در تاریخ 1/2/98 و در دوره 1 شماره 2 به چاپ رسید در 24/6/98 با اجاره یک مکان 50متری کار را آغاز نمود. و بعد از گذشت چند ماه با راهنمایی یکی از اساتید بزرگ کشور موسسه ی کاهش استرس براساس هشیاری نو سگال رابه ثبت رسانید.